نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر
 
سر کلاس درس معلم پرسید: بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

292 عکس های عاشقانه بسیار زیبا و جالب ( سری اول )

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زد و گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کرد و جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم.

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید.

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت ، خیلی گرم بودیم عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم

بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع عشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم.

اون رفت و از اون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشق تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رم و اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم، مواظب خودت باش، دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود .
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی.

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدر و مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان.

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان.

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتاد و دیگه هم بلند نشد.

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش و من مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعر و تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد

 

 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 18:48 | |







کاش … کاش همان کودکی بودم

 که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند …

اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود

دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام …

سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!

دنیا راببین … بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،


بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید …


بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم

، همه می فهمیدند …

بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،

اما هیچ کسی نمی فهمد

 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 12:46 | |







pni6q99zys2sdvb1ywa0.gif

 

sqx0wcqqctw4lwnyomv.gif

 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 12:45 | |







8vm2pcx9z94xku9jc4z.jpg

من نه عاشق هستم...

ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...

من خودم هستم و ...

تنهایی و یک حس غریب ...

که به صد عشق و هوس می ارزد.

 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 12:42 | |








 

http://image.royalfun.net/images/6t8kkps5c59wo5u46kn3.jpg

 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 12:29 | |








 

,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

هیچ چیز سخت از انتظار نیست ان هم انتظار لحظه ای که یک اشنا صدایت کند و اما هر چه قدر هم که انتظار سخت باشد به ان لحظه ی زیبا می ارزد پس انتظار میکشم تا ان لحظه زیبا نصیبم شود

 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  


 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  


 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  


 


,  

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

 


دیگه یار نمیخوام وقتیکه میبینم عشق دروغه

چراغش بی فروغه اخه وقتی که وفا نیست

عشق وعاشقی چیست؟؟؟؟؟؟

 

f0enmvopzh7wzlfoy4wo.jpg

 

 

 


 

gp0i05dd9p92yx1nh0uj.jpg

 

 

 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 23:30 | |







یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده گفتم اگه بارون نیومد چی ؟ گفتی اگه چشمای قشنگت بباره اسمونم گریش میگیره گفتم یه خواهش دارم وقتی اسمون دلم خواست بباره تنهام نذار گفتی چشم حالا امروز من دارم گریه میکنم اما اسمون نمیباره تو هم اون دور دورا ایستادی و بهم میخندی


http://www.upsara.com/images/zwrqnjbg4vwkvnw2fsut.jpg 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 23:25 | |








باز، ای الهه ی ناز ،با دل من بساز
کین غم جانگداز، برود ز برم
گر دل من نیاسود،از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم

باز، می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز
ز خاطر ببرم

گر، نکند تیر خشمت دلم را هدف
بخدا همچو مرغ پر شور و شعف
به سویت بپرم

آنکه او به غمت دل بندد چون من کیست
ناز تو بیش از این بهر چیست
تو الهه ی نازی در بزمم بنشین
من تو را وفا دارم بیا که جزء این نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر
نیابی اثرم


 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 19:35 | |