نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





با یک لبخند تو هزار راه بسته باز میشود و هزار خاطره بی پایان آغاز می شود . با یک اشاره تو دل نازکم هزار پاره 

می شود و میلاد باشکوه عشق هزار باره می شود.در این شب وحشت زا دست های خسته ام را بگیر و کلمات

معصومی را که بر زبانم متوقف مانده به سوی عشق ببر.


[+] نوشته شده توسط غزاله در 16:52 | |







بهترینم

ای شعر شورانگیز عشق ای زیبایی محض،ای روشنی گسترده، روبرویم بایست!

درتمام گلدان هایم گل شمعدانی می کارم،از پروانه ها نشانی خانه تو را می پرسم و قبل از این که دیر بشود ،

کلمه های تازهای می آفرینم تا با تو حرف بزنم.وقتی ابرها از میان باغ عبور می کنند زیر درختان پرتغال به تو فکر می کنم.

تو در کنار دورترین ستاره خفته ای ونمی دانی که بی تو هیچ شوقی برای تلفظ عشق ندارم.

بی تو هرگز سیبی برای زندگی پوست نمی کنم و موهای بنفشه را شانه نمی زنم بی تو هیچ شعری نمی سرایم

همیشه عاشقت می مانم


[+] نوشته شده توسط غزاله در 12:53 | |







کلام

تمام لحظه های دنیا مال وقتی که انتظارش و نداری و هیچ لذتی بالاتر از دوست داشتن نیست ، پس حالا که انتظارش و نداری دوست دارم.

                                                           ****

تک تک لحظه های من همپای خاطرات توست ،خونه قلب کوچکه اما همش به یاد توست.

                                                            ***

حلالم کن اگر دوری اگر دورم                                 اگر با گریه می خندم حلالم کن که مجبورم

نگو عادت کنم بی تو که می دونی نمی تونم                  که می دونی نفسهامو به دیدار تو ممنونم

 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 20:28 | |







برگرد ...

وقتی او رفت گویی همه چیزم رفت. امیدها-شادی ها- نگاه ها- سکوت ها. ای کاش می آمد و از تنهایی نجاتم

می داد ای کاش آخرین بار چشمم به چشمش می افتاد و دوباره نگاه های پر مهرش را می دیدم - تبسم روی

لبانش را- گرمی دستانش را. آری او رفت وهمه ی وجودم را سوزاند ، چشم به راهش هستم. هرکس را می بینم

گویی صورت او جلوی چشمانم است. امیدوارم تا شاید یکبار دیگر در با دست های گرم او باز شود و یخ های درونم

را آب کند باز هم امیدوارم وبه خاطر همین امید است که می گویم :

                                     آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

                                                                  هرکجا هست به سلامت بادش

 

                                                    "در ناامیدی بسی امید است"


[+] نوشته شده توسط غزاله در 10:56 | |







این سکوت تلخ و بشکن

آ خر کمی با من حرف بزن، سکوت تو مرا می شکند و نابودم می سازد. عزیزم نمی دانم چه می خواهم یک فریادم

هزار فریاد شده و در وجودم پیچید. دیدم که وجودم سرشار از توست ... خودم نمی دانم چگونه خلا و تنهایی را پرکنم

آری می گویند دلهایی که باهم انس می گیرند دو لحظه را فراموش نمی کنند یکی لحظه اول که همدیگر را دیدند و

لحظه آخرهنگامی که روزگار آ نها را از هم جدا می کند افسوس که تند باد سر نوشت  درختی را که در آن آشیان

ساخته بودم از بن کند. چه می توان کرد با سرنوشت نمی توان جنگید ولی بدان که تو را نیز نمیتوان فراموش کرد

تو را که ستاره آسمان بی اختر منی. تو که خورشید گرمی بخش زندگی منی. تو را دیدم قلبم فریاد کشید که

دوستت دارم هنوز هم با همان شوق و با همان سوز و آتش و گرمی ! اما با همه این سوزها و سازها مجبورم ترکت

کنم و قصر رویایی خویش را ویران سازم . تونیز ای عزیز مهربان مرا فراموش مکن 


[+] نوشته شده توسط غزاله در 10:58 | |