این قرآر آخر اسـ ــت !
رَفتَنـ بَهانِهـ نِمیـ خواهَد ،
بَهانِهـ هایـ ماندَنـ کِهـ تَمامـ شَوَند کافیستـ !
به چشمانم دروغی گفتم
گفتم که به خوابم میایی
شایدپلک هایم
دمی ارام گیرند
دلم یه قایق می خواد پر از ارامش
یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره
تا جایی که همه دنبالم بگردن و دلشون واسم تنگ شه
بگن اگه بود میزاشتیم اون گلای تو باغچرو اب بده
من حالا یه قایق پیدا کردم ولی یه مشکل داره
قایق ارامش من پارو نداره!!!!!!
|