ببینی یه نامه به آینه ی اتاق چسبیده شده : سلام دلیلِ زندگی ! صبحِ قشنگت بخیر .. امروز نمی خواد بری سرِ کار چمدون جمع کن می خوایم بریم سفر چمدون نبستم که به سلیقه ی خودت برام لباس بزاری شب پرواز داریم.. نمی گم کجا که غافلگیر شی ! راستی .. قربونِ چشمات برم که الان متعجبه و می دونم اگه اونجا بودم جیغ می زدی بغلم می کردی پس لطقا جیغ و بغل و یه بوس کنار بزار تا رسیدم تحویلم بدی ! دوست دارم همسفرِ زندگیم
نمی خواهم بدانم که بی من خواهی مُرد یا نه . . . نمی خواهم بگویی دیوانه وار دوستت دارم . . . برای دلِ وا مانده ام برای دلی که پوسید از بس تمامِ تنهایی را گریه کرد . . . چیزی نگو ؛ فقط . . . فقط دستانت را دورِ گردنم حلقه کن مرا مثل کودکی بازیگوش که انگار بی مقدمه تو را می خواهد در آغوش بگیر . . . که غیر از این هر کارِ دیگری باشد گریه ام می گیرد من قسم خورده ام وقتی آمدی تمام حرف هایت را از بَر کنم برایت روزی هزار مرتبه ،مثل یک ماهی که از آب بیرون می افتد ؛ جانم را پرپر کنم تو اما چیزی نگو ؛ فقط . . . فقط نگذار از آغوشت جدا باشم که غیر از این هر کارِ دیگری باشد گریه ام می گیرد . . . قسم خورده ام وقتی آمدی خوبی هایت به من سرایت کند قلبم بی اراده ؛ خیلی مهربان ؛صدایت کند . . . تو اما چیزی نگو؛ فقط . . . فقط کاری کن که گریه ام نگیرد . . .