ای شعر شورانگیز عشق ای زیبایی محض،ای روشنی گسترده، روبرویم بایست!
درتمام گلدان هایم گل شمعدانی می کارم،از پروانه ها نشانی خانه تو را می پرسم و قبل از این که دیر بشود ،
کلمه های تازهای می آفرینم تا با تو حرف بزنم.وقتی ابرها از میان باغ عبور می کنند زیر درختان پرتغال به تو فکر می کنم.
تو در کنار دورترین ستاره خفته ای ونمی دانی که بی تو هیچ شوقی برای تلفظ عشق ندارم.
بی تو هرگز سیبی برای زندگی پوست نمی کنم و موهای بنفشه را شانه نمی زنم بی تو هیچ شعری نمی سرایم
همیشه عاشقت می مانم
نظرات شما عزیزان:
|